درد دارد

باور کن درد دارد

وقتی همه ی هستی ات را در یک

کلمه میگنجانی

وبعد

همه هستی ات را

در آغوشِ دیگری می یابی

درد دراد لعنتی دوست داشتنی ِمن

باور کن ....


نه هوای تازه و نه لباس نو می خوام

هفت سین من تویی من فقط تو رو می خوام



دلم امشب از خدا جز تو هیچی نمی خواد


کاش یکی ما دوتا رو با هم آشتی می داد


در کوله بارم فقط یک بسته سیگار دارم و یک شیشه عرق سگی اصل...

زبان مادریم را فراموش میکنم

دندان هایم آسیابم را خورد میکنم 

لبهایم را بهم میدوزم

سینه ام را سپرعصیان های قلبم میکنم تا از قفسه اش فرار نکند

به یاد عشوه گر لعنتی می افتم و

 عریان می شوم  برابر سجده اش بروی لبان مهر خورده ام

نمیدانم چه کسی اینگونه مرا با کودتای 21سرکوب کرد

منی که همیشه بانکر خوبی بودم ..باختم

 وحالا پلیس ضد شورش هم از باختن من عاصی شده....

لطفا کنار بروید

امضا نمیدهم

من قید شهرت را زده ام... مستانگی به ز شهرت....

میرم انگشت میاندازم توی حلقم شاید بالا آوردم و کمی سبک شدم.

کم کم کم کم کم کم

نظرا کمه

بازدید کمه

پستا زیاده

پس بیاید ونظر بدید


وقتی تمام احساس دلتنگیت را

با یک "به من چه؟!!" پاسخ می گیری

"به کسی چه" که چقـــدر تنهایی!!!


چشمانم دیگر خسته اند

از بس چشم به در دوخته اند

از بس چشم به انتظار تو بوده اند

چشم به انتظار تو

انتظار آمدن تو

انتظار دیدن تو

پس بیا....که زنده بودنم وابسته است به زنده بودن و دیدن تو!!


زیر آوار آخرین حرفت جا مانده ام

لعــــــــــــــــــنتی

نمی دانی "خداحافظت" چند ریشتر بود؟!


سایه ها
انگار حرف می زنند
این روزها
سایه من ؛ همدم تنهایی ام شده است


انگیزه ای برای آمدن ندارم

تکراری شده است حتی

این دفتر تنهایی من.

 


من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!

عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!

من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

هوايـــــــــت كه به ســــــــرم مى زند...


ديگـــــــــــــــر در هيچ هــــــــوايى،


نمى تـــــــــوانم نفــــــس بكشم


عجب نفـــــــس گير اســـت...


هواى بـــــــــــي تو!!!


✖בیشَب פֿـבا آهِسـتـﮧ בر گُوشَـم گُفت :

✖בیگـﮧ بَســـﮧ !✖

✖بارانَــم از اَشڪهایت פֿـجاَلت مے ڪــَشـב

...!!!


مینویسم با خطی سفید "دوستت دارم"

برای اوکه هیچگاه دوستم نداشت

برای او که مرا ندید

برای اوکه مرا تنها گذاشت

جمله ام را پاک میکنم در انتها

با اندوه فروان با خطی طلایی مینویسم

"همیشه به یادتم حتی اگر دوستم نداری"

برای او

هر روز با تکرار نبودن تو

قلبم تنگ و تنگ تر می شود

مثل تنگ ماهی قرمز کوچک

که بال بال می زند در بی موجی

آرزو می کنم از دریاها دور نشویم

امروز چقدر دور هستیم!

اما تو می گویی...

دوری این راه قلبمان را نزدیک تر می کند

و من کنار پنجره ام هر روز به آسمان خیره می شوم

و عطر تو را استشمام می کنم

که از گذر این راه می آمدی...

می اندیشم غصه های هر روزه ام کم نبودند

امروز بی تو! تنهایی بی رحمانه تر

بر صورتم سیلی می زند...

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

کاش

... ڪـ‗__‗ـ‗__‗ـ‗__‗ــآش ...

!!! هيــچـ ـوَقتــْـ آرـزو نمـے ڪــَرבمــْ !!!

ڪـفشـْ ـهـــآے مـــ ـــآבرَمــ انــدآزه امـْـ شـَـوב !

ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿

کـاشــ اونــ لـَحـظه ای کــِه یـِکـی اَزَتــ مـیـپـُرسـه،حـالـِـت چِـطـوره وُ تـو مـیـگی خــوبـَم!!!

کَـسی بـاشـه کـِه مُحـکـَم بَـغَلِـت کُنـه و بـِگـه:مـیدونَم خـوب نیـسـتی!!!



...

این روزهـا...

ته فنجـــانهــ ـــا ...

دنبال کمی صداقت میگردم

کیکهای نیم خورده را زیرو رو میکنم

شاید کمی مهــ ـربانی درش مانده باشد!

این روزها

شمعها هم...

نـــ ـــــور ندارند!

و مــ ــــــن تنهــ ــا...

روی آخرین صندلیه کافه...

میان دود سیگارم غرق میشوم...

غرق آرامشـــ ـــــــی که نیــست!!


  یاد روزگارمان بخیـــر...
   روز شروع من...

.
.
.
چشمهای تو برق جوانی داشت

لبانت که میخندیــد...دنیا از خوشی میمرد!!

من که آمدم تا آسمان هم رفتی...

روی ماه خدا را بوسیدی

    مرا به اغوش کشیدی

طنین صدایت که به گوشم رسید...

 دنیا را انگار در جیب بغلم جا دادی...

اسطوره قصه های شبانه کودکیم تنها مال تو بود!

 عاشق لحظه هایی بودم که دستان تو مرا از بین اسمان و زمین نجات میداد!

کــ ـــــمی که گـــــــ ـــــــــذشت...

من نوجوانی شدم که تو یکجا تمام غرورش بودی...

آرامش را مدیون مادری بودم

که تو ارامش کرده بودی...

و حالا که روزگار جوانیه من است...

تو دیگر در اسطوره های من هم نمیگنجی...

دیگر واژه هایم به زانو افتادند...

دیگر چیزی برای گفتن نمیماند..!

اینجا ، من کم آوردم....تمام!!:|


اگر در اغوش تو که امن ترین اغوش دنیاست جایی داشته باشم...دنیا را لای کتابهایم جا میگذارم!!


آی ادمهــ ــا

  حیف این کافه نیست...؟!!

  جای غـــ ــ:(ــ ــم خوردن باشد؟؟!

  انقدر دوست دارم...

                          صدایم کنــ ــید:


                                            هے کافه چی...

                                                    دو فنجان لبخــ ــ:)ــ ــند نوشیدم

                                                           با کیــ ـک توت فرنگے

                                                                                     صورتحساب لطفا!! [_]


دیروز تنــ ـــهاییم به کافه اومده بود

بارونیه مشکیه بلــــــ ـــــــند همیشگے تنش بود

صد دفه بهش گفتم این شلوارو با این بـــــارونے نپوش!!

کلاشو تا رو چشمــ ـــ ــاش پایین اورده بود

خجالت میکشید انگار ازم

از بے معرفتیش! :|

خیلی وقت بود که به کافه سرنزده بود

انگار میخواست من بین ادمای زندگیم غرق بشم

میدونستم مثه همیشه اسپرسو سفارش میده

تو یه فنجون به بزرگــــــ ـــــــــ ــیه کلاش...

..........دیوانس این مرد..........

تلخ تلخ تلخ با شــــــــ ــکر فراوون

فنجونو گول می زنه انــ ـــــگــ ـــار

دستمو زیر چونش گذاشتــ ـمو

ســرشـ ـــــــو بـ ــــالا اوردم

پیرتر و تکیـ ـده تر شده بود

اماصورتش خوب سرخ بود

چشامون که بهم افتاد

.

.

.

یقه بارونیشو داد بالا و پاشد رفت!![_]c

|: نمیشود :|

دیگر تاب ندارم

.

.

.

باید کارے کنم که خـــیال در من امپراطورے بسازد

دیـــ ــگر نمےتوان با چشمـــ ـــها دید

دیــ ـگر نمےتوان بــ ــــــاور کرد

بایــ ــــد بــــنــ ــوشم

لا جـ ـ ــ ـ ـ ـرعه

 تـــ ـا

 مستانه

و رنگارنگ

و بے منطق

وبے احساس

دنیارا برایم برقصاند !! [_]c